آرمین جونم برای اولین بار بارون دید
روز جمعه پنجم آبان ما با مامان جون و آقا جون نهار رو بردیم بیرون هوا خیلی خوب بود تا رسیدیم به اونا مامان جون بردت پیش خودشون توی ماشین اونا بودی ماشالا هزار ماشالا خیلی هم سرحال بودی خیلی ذوق میکردی.شیطون با مامانت رفتی عشق گردش و تفریح داری از بابایی تشکر کردم بخاطر اینکه امدیم بیرون خیلی خوشحال بودم چون تو خوشحال بودی بابایی و آقا جون آتیش روشن کردن تا کباب درست کنن که آسمون قطره قطره بارون زد خیلی هوای پاییزی و باحالی بود خنک و زیر قطرهای بارون چه کیفی میداد چند روز پیش هم کمی بارون زد ولی تو در حال شیر خوردن بودی نتونستیم بریم ببینیم.وقتی هم شیر خوردنت تمام شد بارون هم نبود تازه بارون دیدن توی بالکن کجا ...