آرمینآرمین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

شازده کوچولوی مامان و بابا

آرمین جونم برای اولین بار بارون دید

روز جمعه پنجم آبان ما با مامان جون و آقا جون نهار رو بردیم بیرون هوا خیلی خوب بود تا رسیدیم به اونا مامان جون بردت پیش خودشون توی ماشین اونا بودی  ماشالا هزار ماشالا خیلی هم سرحال بودی خیلی ذوق میکردی.شیطون با مامانت رفتی عشق گردش و تفریح داری از بابایی تشکر کردم بخاطر اینکه امدیم بیرون خیلی خوشحال بودم چون تو خوشحال بودی بابایی و آقا جون آتیش روشن کردن تا کباب درست کنن که آسمون قطره قطره بارون زد خیلی هوای پاییزی و باحالی بود خنک و زیر قطرهای بارون چه کیفی میداد چند روز پیش هم کمی بارون زد ولی تو در حال شیر خوردن بودی نتونستیم بریم ببینیم.وقتی هم شیر خوردنت تمام شد بارون هم نبود تازه بارون دیدن توی بالکن کجا ...
6 آبان 1391

قورمه سبزی مامان جون

روز پنجشنبه مامان جون زنگ زد گفت نهار بیایید پیشمون ولی نرفتیم اونم قرار شد نهار برامون بفرسته آخ جونم قرمه سبزی مامان جون مطمئن بودم که محشره لباس پوشیدیم و رفتیم آتلیه تا عکساتو ببینیم خیلی خوشگل بودن فقط بگ راند عکسی که من و تو بودیم رو نپسندیدم که قرار شد تغییرش بده دوباره بریم برای تایید نهایی چون نهار داشتیم خیالم راحت بود رفتیم سری به مادر بزرگ مامان زدیم خیلی ذوق زده شد دیدت بعد برگشتیم خونه تو خسته بودی خوابیدی منم با خیال راحت بشستم پای نت بابایی غذای خوشمزه رو آورد منم سالاد درست کردم تو هم که بیداربودی و با ولع نگاه غذاها میکردی دهنتم تکون میدی انگار داری میخوری اینطوری بشینی روبروم من که نمیتو...
6 آبان 1391

3/8/91

چهارشنبه سوم ابان که توی پست قبلی هم گفتم عزیزم نمیزاشتی به کارام برسم که زنگیدم به مامان جون که بیاد پیشمون ساعت حدود 4 یا 4:30  بود که با بابایی اومد من هم رفتم ظرفها رو شستم بعد شروع کردم به درست کردن پای سیب م امان جون میگفت اخه تو که بچه داری و نمیرسی به کارات کیک درست کردن چیه بخودت زحمت میدی چیکار کنم خو دوستدارم تو هم اصلا یه جا بند نبودی همش میخواستی توی آشپزخونه باشی خیلی خیار داشتم ترسیدم خراب بشن.خیار شور هم درست کردم. مامان جون ظرفهای کیک رو شست بعد هم از موقعیت استفاده کردم تو رو بردیم حموم کردیم ولی نمیدونم چرا خیلی گریه کردی و زودی مامان جون بردت بیرون تا لباس تنت کنه من ...
5 آبان 1391

شیطنت

ازصبح هزارتا کار دارم تو هم طبق معمول نمیزاری همش دوستداری بغلت کنم باهات حرف بزنم بازی کنیم و ... تا کمی خوابیدی تند تند نهار درست کردم ولی بقیه کارا تعطیل. بابایی ساعت 2 اومد نهار بخوره که برای اون کشیدم ولی خودم داشتم تورو شیر میدادم نتونستم خوب بخورم میخوام کیک (احتمالا پای سیب) درست کنم ولی نمیزاری چیکار کنم.الان هم بغلمی داری شیر میخوری من هم دارم پست جدید میزارم. جدیدا یاد گرفتی گاز بگیری با لثه هات سینمو محکم میگیری بعد خودتو هل میدی عقب خیلی درد داره عزیزم اخه چرا این کار رو میکنی شیطون دردم میگیره کاش مامان جون نزدیک بود میدادمت بهش تا به کارهای خونه برسم ویه کیک خوشمزه برای عصرونه درست کنم عزیز د...
3 آبان 1391